زن جوان نگاهش را از پشت مانیتور به مرد دوخت، هنوز چیزی نپرسیده بود که مرد چرب زبان گفت که استاد و عضو هیأت علمی دانشگاه است و مقاله مهمی به کنفرانس ارسال کرده، اما متأسفانه به دلایلی تاریخ برگزاری را درست متوجه نشده و امروز صبح خبردار شده که باید به تهران برود.
زن تلاشش را کرد و در نهایت توانست از یک کنسلی برای این استاد دانشگاه بلیت بخرد، مرد که بسیار خرسند به نظر میرسید ضمن تشکر و پرداخت پول خواست که شماره زن جوان را در اختیار داشته باشد تا برای دفعات بعدی با او تماس بگیرد و بلیت رزرو کند.
این داستان آشنایی زن جوان کارمند آژانس با استاد جوان دانشگاه بود، او بعد از آن پیام تشکر فرستاد و سپس از خودش و شغلش گفت از اینکه توانسته مراتب علمی را با موفقیت طی کند، اما در زندگی شخصیاش دچار مشکل است و برغم قبولی با نمرههای بالا در آزمونهای مختلف در عشق ورزی همیشه نمره صفر گرفته است.
این استاد جوان دانشگاه میگفت که تا به حال نتوانسته با هیچ زن یا دختری آشنایی بلندمدتی داشته و هرکس هم مدتی با او آشنا شده، فقط دنبال منافع خودش بوده و همین باعث شده تا او به همه زنان و دختران بدبین شود.
استاد جوان این شکستها را ناشی از سادگی خودش میدانست و اینکه به خاطر اهتمام زیادش به درس و دانشگاه نتوانسته نبض زندگی در جامعه را به دست بیاورد. زن جوان هم او را دلداری میداد و میگفت که همه زنها آن گونه که او فکر میکند نیستند و در میان زنان انسانهای بامحبت و وفادار هم زیاد هستند.
گفت وگوهای استاد جوان و زن کارمند اندک اندک رنگ عاطفی به خود گرفت به گونهای که روزی نبود که این دو جوان صبحشان را با تماس یکدیگر شروع نکنند و شامگاه را به هم شب بخیر نگویند.
استاد جوان بعد از چند ملاقات حضوری و گفت وگوی مفصل با زن کارمند به این نتیجه رسید که او زن زندگیاش را یافته و به خاطر همین از او خواستگاری کرد. زن جوان هم که این جوان استاد را مرد ایدهآل و رؤیایی بسیاری از دختران و زنان میدید، بلافاصله جواب مثبت داد تا نامزدی آنها آغاز شود.
زن جوان از آن روز رویاهای طلاییاش را واقعیت یافته میدانست از دیگر سو هم استاد جوان خود را خوشبختترین مرد میدانست که توانسته قلب زنی باوفا و زیبا را تسخیر کند.
تا اینکه آن روز فرا رسید، نزدیک ظهر بود که استاد جوان با نامزدش تماس گرفت، زن جوان سخت مشغول کار بود، اما به تماس پاسخ داد، استاد جوان مدعی بود که خودروی بسیار خوبی برای خرید پیدا کرده، یکی از همکارانش چک دارد و 100 میلیون کسری، به خاطر همین حاضر است ماشینش را زیر قیمت بازار بفروشد و او هم که مدتها چشمش دنبال خرید ماشین رئیس گروه بوده حالا میتواند به پایینترین قیمت صاحب خودرو شود، فقط مشکلی که وجود دارد او برای خرید ماشین فقط 10 میلیون تومان کم دارد. زن جوان معطل نشد و گفت که تا لحظاتی دیگر تمام موجودی حسابش را برای استاد جوان حواله میکند، رقمی کمتر از 10 میلیون بود اما کار استاد جوان را راه میانداخت.
دختر جوان پس از کارت به کارت کردن پول در رویا خود را بر صندلی خودروی لوکسی تصور میکرد که پشت فرمانش استاد جوان نشسته و در مقابل فامیل رژه میرود.
او عصر که راهی خانه میشد با استاد جوان تماس گرفت تا بیاید و ماشین را به او هم نشان دهد و با هم دوری در شهر بزنند، اما تلفن خاموش بود، گمان کرد که شارژ گوشی تمام شده است.
تا شب منتظر ماند و هرچه تماس گرفت جواب همان بود، شب را با هزار دلهره به صبح رساند، اما روز بعد هم حکایت همان بود. نگران شد، اما وقتی بیشتر با خود فکر کرد دید که جز همین خط موبایل هیچ نشانی از جوان ندارد، دیگر جای درنگ نبود، تازه فهمیده بود که چه کلاهی سرش رفته، پس راهی آگاهی شد تا شکایت از نامزدش را ثبت کند.
او در راهروی آگاهی با پنج زنی روبه رو شد که همه آنها مانند او بودند و همه از استاد جوان شاکی شده بودند، همه آنها مالباختههایی بودند که فریب زبان چرب مرد جوان را خورده و به وعده ازدواج اموالشان را به باد داده بودند.
پلیس آگاهی دستگیری این مرد را در دستور کار خود قرار داد و خیلی سریعتر از آنچه جوان کلاهبردار فکر میکرد او را بازداشت کردند.
این مرد کلاهبردار که تحت عنوان جعلی استاد دانشگاه توانسته بود اعتماد زنان را جلب کند و با وعده ازدواج و آیندهای روشن آنها را سرکیسه نماید در حالی که قصد داشت پولهایش را تبدیل به ارز کرده و از کشور خارج شود، مقابل گیشه صرافی دستگیر شد و در مقابل زنان شاکی به اتهامش اعتراف کرد، اما آیا حتی در صورت باز گرداندن پولهای زنان میتواند احساسات به تاراج رفته آنها را هم بازگرداند.
این روایت داستانی است آموزنده برای تمام زنان در سن ازدواج که هرگز فریب زبان چرب و عناوین فریبنده را نخورند، درباره هر مردی که خود را خاطرخواه آنها نشان میدهند، تحقیق کنند و با احترام به رسوم خانواده ایرانی، برخی امور را به بزرگان فامیل بسپارند. بگذارند خواستگاری با حضور دو خانواده و براساس رسوم پسندیده برگزار شود و پس از آشناییهای معمول مراسم نامزدی برگزار شود.
در عین حال حادثه مشابهی در همین حوالی رخ داد و با تلاش کارآگاهان آگاهی خراسان رضوی فردی که با جعل عنوان دکتر و عضو هیأت علمی دانشگاه اقدام به کلاهبرداری از شش خانم جوان کرده بود، شناسایی و دستگیر شد.
رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی، با اعلام این خبر گفت: در پی مراجعه خانمی که مرجوعه قضایی مبنی بر اینکه توسط فردی مورد کلاهبرداری و اغفال قرار گرفته است در دست داشت پیگیری موضوع به صورت ویژه در دستور کار قرار گرفت.
سرهنگ حمید رزمخواه افزود: با توجه به اهمیت موضوع کارآگاهان اداره مبارزه با جرایم اقتصادی پلیس آگاهی خراسان رضوی تحقیقات خود را آغاز کردند.
وی خاطرنشان ساخت: زن جوان در اظهارات خود به کارآگاهان گفت در یکی از دفاتر آژانس هواپیمایی در مشهد مشغول به کار بوده و چندی پیش با مرد جوانی که خود را دکتر و از اعضای هیأت علمی یکی از دانشگاههای بزرگ کشور معرفی میکرد و به دفتر مراجعه داشت آشنا شده است. سرهنگ رزمخواه گفت: مرد جوان از این خانم خواستگاری میکند و آنها با هم قرار ازدواج میگذارند. اما مرد کلاهبردار با ترفندی در آخرین ملاقات مبلغ هفت میلیون تومان از او قرض گرفته و متواری میشود.
رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی گفت: با انجام چهره نگاری و پیگیری سرنخهای موجود، کارآگاهان متهم پرونده را شناسایی و در حالی او را تحت تعقیب قرار دادند که چند زن دیگر نیز با همین ترفند طعمه جوان کلاهبردار شده بودند.
سرهنگ رزمخواه تصریح کرد: پس از چند روز کار گسترده پلیسی کارآگاهان متهم پرونده که جوانی 28 ساله است را در یک صرافی در حین خرید ارز، شناسایی و دستگیر کردند. متهم صراحتاً به جعل عنوان و کلاهبرداری از زنان جوان اعتراف کرده و تاکنون شش مالباخته از این فرد اعلام شکایت کردهاند. وی از شهروندان خواست در صورتی که شکایتی از این متهم کلاهبردار دارند هرچه سریعتر برای پیگیری موضوع به پلیس آگاهی خراسان رضوی مراجعه و یا با شماره تلفن 2183700-051 تماس بگیرند.
نظر شما